ایسنا/ شعر همیشه زبان بشر برای بیان احساسات و باورهایش بوده است. در این میان شاعران بسیاری از این زبان برای توصیف شخصیتها و بزرگان دین بهره بردهاند که در این میان فرزندان امیرالمومنین به ویژه امام حسین و یاران باوفایش از جایگاه ویژهای برخوردار بودند.
در تمام طول تاریخ انسان هزاران راه را برای حرف زدن آزموده است. او تمام تلاشش را کرده تا بهترین راه را برای بیان افکارش پیدا کند. در میان تمام راهها شعر رسانهای پرطرفدار است. در کشور ما مردم با شعر به اندازهای انس گرفتهاند که در مکالمات روزمرهشان از آن استفاده میکنند. شعر همیشه راهی برای بیان احساسات، باورها و اعتقادات دینی بوده است. شاعران زیادی به سمت بیان مدح و رثای اهل بیت(ع) با زبان شعر رفتهاند.شاعران بسیاری هنر خود را در بیان ویژگیهای امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) به کار گرفتهاند. علی موسوی گرمارودی یکی از این شاعران است. او در هر بند از ترکیببند عاشوراییاش به مدح یکی از افرادی که در واقعه عاشورا حضور داشتهاند، پرداخته است. بند دهم این ترکیببند درباره حضرت ابوالفضل(ع) سروده شده است.آن چشمها که شرم در آن ناگزیر بود/ تصویری از حماسه درونِ حریر بوددر نینوا، درخششِ آن چهر پُر فروغ/ چون رویش ستاره، کنارِ کویر بودوان پرتو ملایم و مهتابیِ وقار/ در چهرهاش چو هاله ماه مُنیر بودتاریخ شاهد است که آن شهسوار عشق/ آزادهای به عشقِ برادر اسیر بودبا مشک، تشنهکام برون آمد از فرات/ سیراب شد و لیک ز بارانِ تیر بودانصاف را که خصم زبون در مصافِ او/ حتی برای دشمنیِ وی حقیر بودمیتاخت او به دشمن و من بر لبم شکُفت/ اندیشهای که پیشترم در ضمیر بودآغازِ سرفرازیِ گودالِ کربلا/ در ژرفنا و گودیِ روز غدیر بودخون وفا به تیغ جفا ریخت بر زمین/ وان تشنگی که ماند به جا، بینظیر بودبا این زبان چگونه تو را میتوان سرود/ بیبال کی توان که به معراج پر گشوددر این چند بیت از ویژگیهای حضرت یاد شده است. همچنین ویژگیهایی مانند چهره زیبا، عشقشان به امام حسین(ع) و وفاداری ایشان را بیان کرده است. این شعر همچنین به آزادگی ایشان نیز اشاره کرده است. این بند از شعر به سادگی با زبانی روان توانسته شخصیت حضرت ابوالفضل(ع) را به مخاطب برساند. در بند دوازدهم و سیزدهم این ترکیببند گرمارودی به مدح امام حسین(ع) پرداخته است.از بادۀ نگه، دل ما را خراب کن/ بر تاک ماندهایم تو ما را شراب کنلبریز بادۀ نگه توست خُمِّ دهر/ ما را به یک صُراحیِ دیگر خراب کنبگشای طرّهای ز سَرِ زلفِ مُشکیار/ کارِ جهان رها ز تبِ پیچ و تاب کنای پرسشِ نخستِ خداوند از جهان/ وی پاسخِ هماره، تو عزمِ جواب کنطنبورِ روزگار زَنَد نغمه ناصواب/ ای پنجه درست، تو آن را صواب کنوان را که نشنود ز سَرِ نی نوایِ حق/ با نغمه تلاوتِ قرآن مُجاب کنای دل به آستان حسینی رهی بجوی/ «دورِ فلک درنگ ندارد، شتاب کن!»عمری به نحوِ میزدگان صرفِ خواب شد/ بُنیانِ ما ز ریزشِ وِجدان خراب شد***شوق تو بهر وصل صبوری گداز بود/ در اوج با لهیبِ دلت همتراز بودیک لحظه تا وصال دگر بیشتر نماند/ اما به چشمِ شوقِ تو عمری دراز بوداز جان چون دست شستی و کردی ز خون وضو/ محراب قتلگاه تو هم در نماز بودآن دم که بر گلوی تو خنجر کشید خصم/ روحِ تو در کشاکشِ راز و نیاز بودلبهای تو که غرقۀ خون بود از جفا/ با دوست از وفا همه در رمز و راز بوددشمن به کشتن تو کمر بسته بود، لیک/ درهای آسمان همه روی تو باز بودهر زخمِ تیر، شورِ جدا داشت در تَنَت/ کز زخمههای راه عراق و حجاز بودای چهرهات ز طلعت گل دلنوازتر/ روح تو از شُکوهِ قُلل سرفرازتردر این ۲ بند علاوه بر بیان ویژگیهای امام حسین(ع) حوادث روز عاشورا را با زبانی هنری بیان کرده است. در این ابیات به جایگاه امام حسین(ع) در جهان هستی اشاره میکند. موسوی گرمارودی با استفاده از زبان شعر و با لطافت به بیان ابعاد شخصیت امام و توصیف واقعه پرداخته و در کنار بیان معارف هنری ارزشمند خلق کرده است.فرخنده ساوجی نیز در شعری ویژگیهای حضرت ابوالفضل(ع) را بیان کرده است. در این شعر از زیبایی جمال ایشان صحبت کرده است و در چندین بیت به بابالحوائج بودنشان اشاره کرده است. در این شعر جایگاه بالایی حضرت ابوالفضل(ع) برای شفاعت در روز قیامت بیان شده است.بس که به دل دارم آرزوی ابوالفضل/ مرغ دلم شد اسیر موی ابوالفضلجنّت و رضوان و حور و کوثر و غلمان/ هست همه آیتی ز خوی ابوالفضلنور دل حیدر است و شمع شهیدان/ مظهر حقّ است نور روی ابوالفضلشمس و قمر شد خجل ز نور جمالش/ مشک ختن، شمّهای ز بوی ابوالفضلجملۀ پیغمبران به روز قیامت/ بهر شفاعت به جستجوی ابوالفضلخالق اعظم، گناه خلق دو عالم/ جمله ببخشد به ابروی ابوالفضلجرم و گنه گر بُوَد ز کوه، فزونتر/ عفو نماید به گفتگوی ابوالفضلای دل! اگر طالب جنان و بهشتی/ خلد برین است خاک کوی ابوالفضلاین دل «فرخنده» همچو طایر قدسی/ بال زند متّصل به سوی ابوالفضلدر شعری دیگر حمیدرضا برقعی شاعر آئینی معاصر دو برادر را در کنار هم در میدان کارزار تصویر کرده است.مرثیه مرثیه در شور و تلاطم گفتند/ همه ارباب مقاتل به تفاهم گفتندگرد و خاکی شد و از خیمه دو تا آینه رفت/ ماه از میسره، خورشید هم از میمنه رفتناتوانم که مجسم کنم این همهمه را/ پسر ام بنین و پسر فاطمه راقمر هاشمی از اصل و نَسَب میگوید/ دیگری هم اَنا قتّالُ عرب میگویدپرده افتاده و پیدا شده یک راز دگر/ سر زد از هاشمیان باز هم اعجاز دگرگفتم اعجاز! از اعجاز فراتر دیدند/ زورِ بازوی علی را دو برابر دیدندشانه در شانه دوتا کوهِ سراسر محشر/ حمزه و جعفر طیار، نه، طوفانیترشانه در شانه دوتا کوه، خودت میدانی/ در دلِ لشکرِ انبوه، خودت میدانیکه در آن لحظه جهان، از حرکت افتادهست/ اتفاقی است که یکبار فقط افتادهستماه را من چه بگویم که چنین هست و چنان/ شاه شمشماد قَدان، خسرو شیرین دهنانماه، در کسوت سقا به میان آمده است/ رود برخواست، که موسی به میان آمده استرود، از بس که شعف داشت تلاطم میکرد/ رود، با خاک کفِ پاش تیمم میکردماه افتاده در آئینه، ز تصویر بگو/ مشک لبریز شد از علقمه، تکبیر بگوماه اگر چه همه ی علقمه را پیموده/ غرقه گشتهست و نگشتهست به آب آلودهرود را تا به ابد، تشنۀ مهتاب گذاشت/ داغ لبهای خودش را به دل آب گذاشتلب اگر تر کند از چشمۀ دریا عباس/ چه جوابی بدهد ام بنین را عباس؟میتوانست به آنی همه را سنگ کند/ نشد آنگونه که میخواست دلش، جنگ کنددستش افتاده ولی، راه دگر پیدا کرد/ کوه غیرت، گره کار به دندان وا کرددیگر این مشک نه مشک است که میخانۀ اوست/ چشم امید رباب است که بر شانۀ اوستعمق این مرثیه را مشک و علم میدانند/ داستان را همۀ اهل حرم میدانندبعد عباس دگر آب سراب است، سراب/ غیر آن اشک که در چشم رباب است، رباببنویسید که در علقمه عباس افتاد/ قطره اشکی شد و بر چادر زهرا افتادچه بگویم که چه شد؟ یا که چه بر سر آمد؟/ ناگهان رایحۀ چادر مادر آمدپسرم! دست مریزاد! قیامت کردی/ تا نفس داشتی از عشق، حمایت کردیاز تماشای تو مهتاب پر از نور شود/ چشم شوری که تو را چشم زده، کور شودآسمانها همه یکپارچه بارانیِ توست/ من بمیرم، عرق شرم به پیشانی توستداغ پرواز تو بر سینه اثر خواهد کرد/ رفتنت حرمله را حرمله تر خواهد کردمشک خالی شده، برخیز که تا برگردیم/ اتفاقی است که افتاده؛ بیا برگردیمآه ! برخیز که گهواره به غارت نرود/ دختر فاتح خیبر به اسارت نرود ...در این شعر با زبانی هنری روضههایی را که تمام عمر شنیدهایم، میخوانیم. برقعی در این مرثیه دلاوری و جنگاوری حضرت ابوالفضل(ع) را بیان کرده است. در تمام تصویری که برای ما ساخته عشق و اطاعت ایشان از مولایشان پیداست.شعر زبانی هنری است که در زمانهای مختلفی به یاری انسان آمده تا حرفهایی را که هزاران بار و به هزاران شیوه بیان شده، به گونهای دلنشین و زیبا بیان کند. بهرهگیری از این زبان در توصیف باورهایمان آن را ماندگارتر میکند و به گوش مخاطبان بیشتری میرسد.