کم خبر/ شخصی مهمان پادشاه بود. چون به طعام بنشستند کمتر از آن خورد که عادت او بود و چون به نماز برخاستند بیش از آن کرد که ارادت او، تا حسن صلاحیت در حق او زیادت کنند.چون به منزل و مقام خویش آمد سفره خواست تا تناول کند. پسری صاحب فراست داشت. گفت: ای پدر! مگر به مجلس سلطان طعام نخوردی؟ گفت: در نظر ایشان چیزی نخوردم که به کار آید. گفت: پس نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی که در محضر خدا به کار آید.ترسم نرسی به کعبهای اعرابیکاین ره که تو میروی به ترکستان استراوی: خسرو شکیباییموسیقی: کارن همایونفر ، آرش بادپا
گلستان سعدی/ باب دومبرگرفته از caffeeshno