آن مرد با دسته‌گل آمد
آن مرد با دسته‌گل آمد

آن مرد با دسته‌گل آمد

این روزها دلم بیش از هر وقت دیگری برای دوستان قدیمی‌ام تنگ می‌شود. به ویژه برای آن‌هایی که سن و سالی از آن‌ها گذشته است. دیشب که به یکی از آن عزیزان زنگ زدم و گفت «چرا سراغم را نمی‌گیری؟ نمی‌ترسی همین روزها بذارم و بروم و تا آخر عمر دریغ بخوری که چرا سراغی از پیر مرد نگرفتم؟»، بدجوری به‌هم ریختم. یادم آمد آخر اردیبهشت، سال‌روز تولد احمدرضا احمدی است و باز به‌خاطر آوردم چند سال پیش، روز تولدش با رضا رستمی خدابیامرز، رفتیم منزلش. کیکی و گلی گرفتیم و راهی شدیم. به مسعود کیمیایی عزیز هم گفته بودیم بیاید. به احمدرضاجان احمدی هم گفتیم که مسعودخان هم در راه است. گفت: نمی‌آید. گفتم: «به من قول داده می‌آید.» گفت: شرط می‌بندم نمی‌آید. نمی‌دانم چرا شرط نبستم. البته آقای کیمیایی دیر آمد و حقیقتش من ته دلم کمی ترسیدم. اما آمد. خوب هم آمد. دسته‌گلی آورد که چند نفر حملش می‌کردند. شرط نبسته را برده بودم. آن شب، حدود ده باری فکر کنم به روی ماه احمدرضا احمدی آوردم که: «دیدی رفیق من بدقول نیست!»۵۷۵۷

همچنین ببینید

برنامه روز هشتم تیم ایران در المپیک پاریس

برنامه روز هشتم تیم ایران در المپیک پاریس

برنامه تیم‌های ورزشی ایران در المپیک پاریس مشخص شد.