شرق/متن پیش رو در شرق منتشر شده و انتشار آن به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. انقلاب ملت قهرمان ایران 42سالگی خود را در حالی جشن میگیرد که نسل جدیدی وارد فضای سیاسی کشور شده است؛ نسلی که خاطره عینی از شرایط پیش از انقلاب و حتی حوالی انقلاب و تحولات پس از آن ندارد و درک علل انقلاب و صحنههای غرورآفرین بهمن 57 برایش سخت است. لازم است برای بازآفرینی و یادآوری حقیقی علل وقوع انقلاب، پای صحبت کسانی بنشینیم که شاید در عقیده با هم اختلاف داشته باشند اما در هدف، به معنای سرنگونی رژیم شاهنشاهی عمیقا متحدند. در این زمینه گفتوگو کردیم با آیتالله سیدحسین موسویتبریزی که مشروح آن را میخوانید.
آیتالله سیدحسین موسویتبریزی دادستان کل انقلاب در دهه 60، نماینده مجلس سوم و رئیس اسبق خانه احزاب نیز در گفتوگو با «شرق» بیان کرد: «در دوره دهه فجر تقریبا خیلیها به پیروزی انقلاب اطمینان داشتند و مسئله روشن بود. شاه که رفته بود و بختیار هم قدرتی نداشت و مسلم بود انقلاب پیروز میشود اما در رأس آنها که در مدیریت انقلاب بودند، به آنها سمتی برای اداره کشور داده شد مانند مهندس بازرگان که شخصیت بسیار بسیار متدینی بود و اکثر علمای سیاسی ما قبولش داشتند و واقعا خودش و خانوادهاش متدین بودند و از این جهت تا حدودی به ذهن خیلیها میآمد که ایشان دولت را به دست بگیرد؛ البته شورای انقلاب زمانی که امام در پاریس بودند، تشکیل شده و پیشنهادهایی از اینجا داده شده بود که قطعا علمای بزرگی مانند حضرت آیتالله منتظری و دیگران در این پیشنهاد سهیم بودند و امام فرموده بود که از تهران عدهای را برای شورای انقلاب و نخستوزیری پیشنهاد دهند. لذا دور از ذهن نبود که آقای بازرگان در مسیر یکی از پستهای حساس مملکتی باشد».او ادامه داد: «یکچیزی بگویم شما شاید تعجب کنید؛ آن موقع با آن حالوهوا در 5/99 درصد افراد اصلا کسی به فکر قدرت و مقام و حکومت نبود چه رسد به روحانیت؛ روحانیت هم اصلا در فکر پست و مقام نبودند و فقط در شورای انقلاب با دستور امام به عنوان مشورتی چند روحانی عضو بودند. آن موقع اصلا همانهایی که در شورای انقلاب بودند، بزرگانی مانند آیتالله طالقانی، آیتالله منتظری و شهید مطهری بودند؛ مراجع هم اصلا ورود نکردند و بعدها نیز روحانیون از جمله آقای هاشمی و آیتالله خامنهای به دنبال پست و مقام نبودند؛ البته روحانیون به امام مشاوره میدادند؛ ازجمله شهید بهشتی و آیتالله منتظری اما به فکر قدرتطلبی نبودند. پاکی و وفا و هوای نفس نداشتن مشخصههای انقلابیون بود. هر کسی در انقلاب مشارکت داشت ذرهای در ذهنش نبود که دنبال قدرت و شهرت باشد و همه به دنبال انجام وظیفه بودند. من همیشه به این فکر میکنم که تقریبا تا سالهای پایانی جنگ هم این روحیه وجود داشت اما بعد از آن تقریبا کمکم سرمایهدارها و بعضی از قدرتطلبان وارد شدند و آن روحیه متوقف شد و سیر نزولی پیدا کرد».او با ذکر یک خاطره به سخنان خود پایان داد: «خاطره خیلی خاصی ندارم. ما در دهه فجر قم بودیم و دوستان کلانتریها را گرفته بودند و درگیر این مسائل بودیم و با آیتالله یزدی هم همکاری داشتیم. وقتی امام آمد میخواستیم ایشان را هرچه زودتر ببینیم. آن وقت برادر من در زندان بود و هنوز آزاد نشده بود. وقتی امام وارد شد من نظم جلو دانشگاه را بر عهده داشتم. وقتی امام وارد شد ایشان را دیدم و عصر آن روز به قم برگشتم و در قم بودیم تا کارهای انقلاب را سروسامان دهیم. بعد از چند روز برای آزادی برادرم به زندان قصر در تهران رفتم. برادر که آزاد شد با هم به سمت مقری که امام مستقر بودند، حرکت کردیم و مرحوم آیتالله مطهری را در آنجا دیدیم و با هم خدمت امام رفتیم که ایشان خیلی محبت فرمودند و اخبار قم را به حضرت امام دادم و دوباره به قم برگشتیم».