دیپلماسی ایرانی/متن پیش رو در دیپلماسی ایرانی منتشر شده و بازنشر آن در کم خبر به معنای تاییدش نیست
کارل بیلت، دیپلمات مشهور و نخست وزیر اسبق سوئد و رئیس فعلی شورای اروپا در روابط خارجی-پراجکت سندیکیت/ درگیری کنونی بر سر اوکراین، آخرین مرحله از تلاش ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه برای تکرار روزهای پرشکوه امپراتوری قرن نوزدهم کشورش است. تثبیت جاه طلبی های امپریالیستی در اسطوره های ملی قدیمی در مورد روسیه به همان اندازه خطرناک است که در همه جا خطرناک است، و قربانی اصلی می تواند خود روسیه باشد. جهان در حال تحمل "بحران اوکراین" نیست، بلکه بحران روسیه است. آنالنا بائربوک، وزیر امور خارجه جدید آلمان، در آخرین کنفرانس امنیتی مونیخ، که تحت سلطه وضعیت اروپای شرقی بود، چنین گفت. در واقع، بحران روسیه حتی عمیقتر از آن چیزی است که احتمالاً بائربوک قصد داشت بگوید؛ روسیه در تلاش است تصمیم بگیرد که آیا یک دولت ملت است یا یک امپراتوری، و تا زمانی که این سوال اساسی حل نشود، درگیری هایی مانند اوکراین به اشکال مختلف ادامه خواهد داشت. روی کاغذ، اتحاد جماهیر شوروی یک فدراسیون چند ملیتی از جمهوری ها بود. در واقع، روسها به طور کامل بر یک رژیم کاملاً کنترل شده به رهبری حزب کمونیست فرمان میدادند. یکی از دلایل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی این بود که بسیاری از جمهوریهای تشکیلدهنده آن به دولت – ملتهای مشتاق تبدیل شده بودند، یا مانند جمهوریهای بالتیک، به دنبال بازیابی استقلال خود بودند؛ عامل مهم، رفراندوم دسامبر 1991 اوکراین بود که در آن اکثریت قاطع به استقلال رای دادند اما از طرفی تلاشهای پشت پرده بوریس یلتسین، رئیسجمهوری وقت روسیه برای اثبات حق حاکمیت روسیه نیز مهم بود. در آن زمان، رئیس جمهوری اتحاد جماهیر شوروی، میخائیل گورباچف، هنوز در حال مبارزه برای حفظ ساختارهای دولتی خاص بود، و او با خصومت به خواسته های سه جمهوری بالتیک پاسخ داد. اما یلتسین که استقلال استونی، لتونی و لیتوانی را حتی قبل از رفراندوم اوکراین به رسمیت شناخته بود، تحت فشار قرار گرفت. این شروع بحران امروز روسیه بود که با تضاد بین ساختن یک دولت و اقتصاد مدرن از یک سو و ایجاد نوستالژی امپریالیستی از سوی دیگر به آن دامن زد. در نتیجه، مدرنیزاسیون اقتصادی و سیاسی روسیه دچار مشکل شده و امنیت همسایگان آن با تردید مواجه شده است. بهترین راه برای روسیه برای تضمین امنیت خود این است که روابط دوستانه با همسایگان خود را تقویت کند تا آنها بتوانند احساس امنیت و ثبات کنند. اما این کار را انجام نداده است و اکنون تعداد فزاینده ای از اوکراینی ها می خواهند به ناتو بپیوندند؛ چراکه آنها تشخیص می دهند که آرمان های ملی خودشان مستقیماً توسط روانشیسم امپراتوری روسیه تهدید می شود. ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، در مقالهای که در ژوئیه گذشته منتشر شد، دیدگاه خود را درباره یک امپراتوری بزرگ بیان کرد که به حکومت تزاری قرن نوزدهم برمیگردد، نه به اتحاد جماهیر شوروی. او با احساس فرصتی برای ترویج این دیدگاه، بحران کنونی را مهندسی کرد. اما دسیسه های پوتین چیز جدیدی نیست. در سال 2014، او کریمه را ضمیمه کرد و به منطقه دونباس در شرق اوکراین حمله کرد، زیرا میخواست از تلاش اوکراین برای برقراری روابط نزدیکتر با اتحادیه اروپا جلوگیری کند اگرچه این امر به همکاری اوکراین با روسیه آسیب نمی رساند یا امنیت روسیه را تهدید نمی کرد، اما چنین تحولاتی در تضاد با رویای شبه امپریالیستی پوتین بود. پوتین در سخنرانی اخیر خود اعلام کرد که روسیه استقلال دو منطقه جداییناپذیر دونباس را که از سال 2014 از آنها حمایت کرده است، به رسمیت میشناسد. پوتین آشکارا وجود یک ملت اوکراینی را زیر سوال برد و تاکید کرد که اوکراین "از لحاظ تاریخی زمین روسیه" است. اگرچه خیلی قبل از ظهور روسیه، یک کشور کیوان روس وجود داشت، پوتین پیدایش دولت اوکراین را به لنین و بلشویک ها نسبت می دهد. طنز این استراتژی تاریخ محور این است که اگر بخواهیم اروپای هزار سال پیش را بررسی کنیم، هیچ روسیه ای وجود نخواهد داشت که بتوان از آن صحبت کرد. ساختارهای ابتدایی دولتی اسلاوی در منطقه ای از نووگورود تا کییف، در امتداد مسیرهای تجاری قدیمی بین دریای بالتیک و دریای سیاه، شروع به ظهور کرده بودند. اما قسطنطنیه متروپل امپراتوری بود. چیزی که ما اکنون روسیه می نامیم تا قرن ها بعد و به دنبال گسترش تدریجی نظامی در جهات مختلف شکل نگرفت. ایجاد جاه طلبی های امپراتوری در اسطوره های ملی قدیمی در مورد روسیه به همان اندازه خطرناک است که در هر جای دیگر خطرناک است. اروپا تنها زمانی می تواند از صلح برخوردار شود که تمام مرزهایی که تاریخ ایجاد کرده است (معمولاً از طریق خونریزی) کاملاً رعایت شود. روسیه باید تا کنون یاد گرفته باشد که با همسایگان خود، هماهنگ زندگی کند. پس از انشعاب چین و شوروی، اتحاد جماهیر شوروی نیروهای نظامی گسترده ای را در امتداد مرز خود با چین مستقر کرد و درگیری خشونت آمیز به مدت هفت ماه در سال 1969 آغاز شد. اما دو کشور تنش زدایی کردند. مطمئناً راه برقراری همین نوع روابط بین روسیه و اوکراین بسیار طولانی تر است. رفتار پوتین بهطور قابلتوجهی باعث شده است که اوکراینیها نسبت به روسیه تردید داشته باشند، اگر نگوییم خصمانه نسبت به روسیه. تا زمانی که روسیه بر ساختن آینده خود صرفاً در مرزهای خود تمرکز نکند، منطقه زیر ابری از ناامنی باقی خواهد ماند که در نهایت به ضرر روسیه خواهد بود. هنوز صحبتی را که ده ها سال پیش با صدراعظم سابق آلمان هلموت کهل، دولتمردی آگاه به تاریخ اروپا داشتم، به خاطر دارم. وی در بحث درباره لوکزامبورگ خاطرنشان کرد که آلمان امن است زیرا حتی کوچکترین همسایه آن را به عنوان یک دوست نزدیک می بیند. آلمان با گذشته خود کنار آمده است اما روسیه نه! تا زمانی که این اتفاق نیفتد، تمام اروپا، به ویژه خود روسیه، همچنان رنج خواهند برد.