اعتماد/متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشر آن در کم خبر به معنای تاییدش نیست
عطاءالله مهاجرانی/ درباره خلق و خوی ما ایرانیان، کتابهای مشهوری نوشته شده است. کوشیدهاند تا راهی به روان و نهان اندیشه و احساس ما ایرانیان پیدا کنند. ولتر هم «رساله در باب اخلاق و سرنوشت ملل» نوشته است. اجازه دهید، درباره همین خلق و خوی، به اعتبار تجربه زیستهام، برایتان بنویسم. سالها پیش، هنگامی که نویسنده گرانمایه و صاحب سبک روانشاد غزاله علیزاده، به دفترم آمده بود، چاپ نخست رمان «خانه ادریسیها» را برایم آورد و گفت: «هفته پیش درباره معرفی این کتاب، نشستی برگزار شده بود. چند نفر از سخنرانان بدون اینکه کتاب را خوانده باشند، درباره کتاب، نقد و نظرشان را مطرح کردند و داد سخن دادند، مگر میشود؟!» گفتم: «بله میشود! ما ایرانیان شاید هم شرقیها، پاکستانیها را که به استناد تجربه زیستهام در پاکستان دیدهام، همگی متخصص طبابت، متخصص سیاست، متخصص دین و ایمان هستیم. حالا چرا کسی که اهل ادبیات است، ناخوانده رمان، متخصص و صاحبنظر درباره همان رمان نباشد؟!» با اندکی دقت، در گفتوگوهایی که در زندگی روزانه با آن روبهرو میشویم یا در جریان گفتوگو قرار میگیریم، دیدهاید، کسی به احوالپرسی بیماری برود و نسخهای تجویز نکند؟ درباره هر موضوع سیاسی در هر جای دنیا و هر زمان که باشد، سری تکان ندهد و اظهارنظر نکند و به نقد آدم و عالم نپردازد؟ این تعبیر «اظهار لحیه» شاید در درون خود نقد چنین شیوهای را در بر دارد. استفاده از این جمله یک کلمهای: «نمیدانم!» مثل نوشیدن زهر هلاهل است، مگر میشود که فرد مدعی که به قول طلبههای (طلبه اسم جمع است!) مقدمات خوان سینهاش را وجب میکند که از کجا و چگونه این همه علم در سینهاش جای گرفته است درباره موضوعی اظهارنظر نکند؟
اکنون برای شناخت، این روانشناسی خلق و خوی ما ایرانیان، فرصت طلایی اتفاق افتاده است. در فضای مجازی اتاقهای گفتوگو در کلاب هاوس، با عنوانهای مختلف و به کلی متفاوت، میبینیم، افرادی -که برخی از آنان نام و نشان دارند و شناخته شدهاند- وارد ایوان سخن هر اتاقی میشوند و به اظهارنظر میپردازند و رها هم نمیکنند. به قول مشهور: متخصص در کلیبافی هستند. چرا چنین است؟ این موضوع یا رویکرد دلیل دارد و یا علت؟ اول تفاوت دلیل و علت را برای جوانان بنویسم. «دلیل» یعنی میتوان برهان منطقی و استدلال روشن برای موضوع یافت. «علت» متوجه ریشهها و بنیانهای روانشناختی است. مثلا اگر فرد وزیر و استاندار و رییس سازمانی شد و برادر زن یا اخویزاده محترم یا هر وابسته نسبی یا سببی خود را در همان اداره و سازمان مشغول به کار کرد، این انتصابها «علتی» هستند. به دلیل اینکه وقتی همان مسوول محترم از آن اداره یا سازمان میرود، علتیها هم با موجی که آمدهاند، میروند. اما اگر هر مدیری یا مشاوری براساس دانش یا تجربه انتخاب و منصوب شد، منصوبان که دیگر منسوبان نیستند، علتی نیستند، بلکه دلیلی هستند. این نکته هم خالی از لطافت نیست که علت به معنای بیماری هم هست. به تعبیر ناظمالاطباء، علت یعنی «بدحالی!» کسی که درباره همه امور اظهارنظر تخصصی میکنند و با قاطعیت سخن میگویند، از شخصیت خود، تصویری دارد یا گمان میکند که دیگران او را «شخصیتی همهچیز دان» میانگارند. حال در هر بحث نمیتواند، شنونده باشد. نمیتواند درباره موضوعی بگوید: «نمیدانم.» نمیتواند مثل تعبیری که محققان در غرب ورد زبانشان است بگوید: «من در این زمینه اطلاعاتی ندارم. اطلاعات محدود من، تا جایی که من میدانم در همین ساحت خاص است.»
بدیهی است که انسان مدعی همهچیز دانی و گریزنده از بیان «نمیدانم» در زندگی به زحمت میافتد. در حکمتهای نهجالبلاغه امیر مومنان امام علی علیهالسلام، حال و روز چنین انسانی تصویری تماشایی شده است: «منْ ترک قوْل لا أدْرِی أُصِیبتْ مقاتِلُهُ.» مرحوم دکتر سید جعفر شهیدی، استاد استادان این حکمت شماره ۸۵ نهجالبلاغه را با لطف تمام ترجمه کرده است: «آن که گفتن ندانم واگذارد، به هلاکت جای خود پای درآرد.» دیدهاید، گاه از آلودگی صوتی یا تصویری صحبت میشود؟ مثلا در بسیاری از شهرهایی که نما و صورت شهر حساب و کتاب دارد، ساکنان نمیتوانند خانهشان را با هر ارتفاعی که خواستند یا با هر نما و رنگی که پسندیدند، بسازند. خودروها نمیتوانند بوقهای غیرمتعارف داشته باشند، آلودگی صوتی ایجاد کنند. به نظرم کسانی که بدون دانش و دانایی و صلاحیت درباره هر موضوعی اظهارنظر میکنند، غیر از اینکه خود به «هلاکت جا» میروند، آلودگی ذهنی یا معنوی ایجاد میکنند. چه بسا برخی افراد گمان کنند، سخن درستی را شنیدهاند و آنان نیز همان سخن را بازگو کنند. بیایید، درباره موضوعی که نمیدانیم، شنونده باشیم! اصلا گفتهاند: «نمیدانم، نصف علم است!» قرآن مجید هم تقریبا در اکثریت قریب به اتفاق آیات شنیدن را حتی بر دیدن مقدم داشته است.