خراسان/ مادر هستم و یک پسر 5 ساله دارم. او خیلی بازیگوش و کنجکاو است. هر کتاب آموزشی که برایش میخرم، حل نمیکند و انگار از آنها بیزار است. شام و ناهار هم نمیخورد و به زور باید به او بدهم. از دستش خسته شدم. چه کنم؟پاسخ مشاور پسر شما در مرحله کودکی اول است که از مراحل سرنوشتساز رشد است و ضرورت دارد که والدین با مطالعه بیشتر درباره روانشناسی رشد کودک در این دوره با اقتضائات آن آشنایی کامل پیدا کنند. کودکتان در سن کنجکاوی استگفتید که فرزندتان خیلی بازیگوش و کنجکاو است. باید بدانید کودکی اول(۲ تا ۶ سال) عمدتا سن بازی و کنجکاوی است. بنابراین والدین باید زمینه ارضای این دو نیاز مهم را برای کودکان در این سن و سال فراهم کنند و اجازه دهند کودک آزادانه بازیهای جسمی و فکری را انجام دهد. حتما والدین هم در طول روز همبازی خوبی برای کودک باشند چون بازی در این مرحله به منزله نوعی زندگی کردن و کسب تجربه و مهارت آموزی است و نباید مانع بازی کردن کودک شد. همچنین کنجکاوی کودک امری طبیعی است و ارتباط برقرار کردن با محیط به شکوفایی و خلاقیت وی منجر میشود.
بازار
سن او برای آموزش رسمی مناسب نیستکودکی اول سن آموزش دادنهای رسمی نیست و در بیشتر جوامع، آموزش رسمی از شش سالگی آغاز و کودک وارد دبستان میشود و این شروع سن تادیب است. برای کودک خواندن و نوشتن زودهنگام توصیه نمیشود و آنچه کودک در مهدها و پیشدبستانی ها یاد میگیرد، اجباری و رسمی نیست و هیچ تکلیفی هم از کودک درخواست نمیشود و نباید زودهنگام از کودک انتظاراتی داشته باشیم که هنوز توانایی آن را ندارد. خدمتکار کودکتان نباشیدگفتهاید که باید ناهار و شام را به زور به پسرم بدهم. والدین در همه مراحل رشد به خصوص کودکی باید سبک مقتدرانه داشته باشند و از افراط و تفریط در امر تربیت جدا پرهیز کنند. برخی والدین به خدمه کودک تبدیل میشوند و تمام اموری که باید کودک بنا به اقتضای سن خود انجام دهد، انجام میدهند. اینگونه کودکان که نقشی در انجام امور شخصی ندارند، به کودکان گلخانهای و پناهگاهی تبدیل میشوند که ممکن است در بزرگ سالی حداقل عزتنفس و کارایی را داشته باشند. فراموش نکنیم که بهترین کمک به کودک، کمک نکردن است و سپردن کارها متناسب با توانایی وی باعث تقویت عزتنفس کودک میشود. چرا کودک پنج ساله باید با تلاش و جنگ و گریز ناهار بخورد؟ آیا همین دلسوزیهای افراطی باعث نشده که یک مادر جوان بگوید دیگر خسته شدهام؟نویسنده : عبدالحسین ترابیان | کارشناسارشد روانشناسی