کم خبر/ متن ترانه تنها از زنده یاد ناصر عبداللهی:
نه صدای پا میاد نه زنگ در نه تلفن صبر من تموم شده دیر نشده کاری بکندل این کلون در می زنه اما بی صدادلهره یه عالمه نفس یه آه بی هوادم به دم یه حرفی باز میاد می شینه تو گلوم همه جمع می شه واسه وقتی نشستی رو به رومنمی شه رو تو حساب کرد مث آفتاب زمستونمیری بی خبر نگفته میشی باز دوباره مهموننمی شه حتی کمت کرد از تو جمع دلخوشی ها تو نباشی دیگه از ما چی می مونه جز یه تنهانه هوای جاده ها نه کوچه و خیابونانه غم پیاده رو نه گریه های ناودونا
نه سکوت سرد پارک نه سقف دلگیر خونه تو که نیستی به دلم حتی غمم نمی مونهباشه هر چی تو می خوای هر جوری که تو راحتیتو پری قصه ها نمی شی یار پاپتی
بازار