کم خبر/ چون می روی بیمن مرو ای جان جان بیتن مرووز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان منهفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرمچون دلبرانه بنگری در جان سرگردان منتا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرمای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان منبی پا و سر کردی مرا بیخواب و خور کردی مراسرمست و خندان اندرآ ای یوسف کنعان مناز لطف تو چون جان شدم وز خویشتن پنهان شدمای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من
برگرفته از time_dialog