کم خبر/گر عقل پشت حرف دل، اما نمیگذاشتتردید پا به خلوت دنیا نمیگذاشتاز خیر هست و نیست دنیا به شوق دوستمیشد گذشت... وسوسه اما نمیگذاشتاین قدر اگر معطل پرسش نمیشدمشاید قطار عشق مرا جا نمیگذاشتدنیا مرا فروخت ولی کاش دستکمچون بردگان مرا به تماشا نمیگذاشتشاید اگر تو نیز به دریا نمیزدیهرگز به این جزیره کسی پا نمیگذاشتگر عقل در جدال جنون، مرد جنگ بودما را در این مبارزه تنها نمیگذاشتای دل بگو به عقل که دشمن هم این چنیندر خون مرا به حال خودم وا نمیگذاشتما داغدار بوسهی وصلیم چون دو شمعای کاش عشق سر به سر ما نمیگذاشت
شاعرانه/ ای کاش عشق سر به سر ما نمیگذاشت
برچسب ها شعر عاشقانه غزل فاضل نظری کتاب