صبح نو/ «سفرنامه» در کنار رمان، داستان بلند، داستان کوتاه و... یکی از قالبهای نوشتار داستانی است که متاسفانه سالهاست در ادبیات ایران از رونق افتاده است. در گذشته یکی از مهمترین گونههای ادبیات داستانی، سفرنامه بود و میتوان از سفرنامههای ناصرخسرو، جلال آلاحمد، برادران امیدوار و... در این ژانر ادبی یاد کرد؛ اما در حال حاضر کمتر نویسندهای به نگارش سفرنامه تمایل دارد، در صورتیکه سفرنامه همیشه میتواند بزرگترین سوالات اجتماعی بشر را پاسخ دهد و حس کنجکاوی آدمی را نسبت به سبک زندگی و حتی فرم و شکل معماری کشورهای دیگر ارضا کند.ترس به روزمرگی افتادن و کاهش مخاطب یکی از عمده دلایلی است که نویسندهها را از ورود به حیطه سفرنامهنویسی بازمیدارد. همانگونه که رضا امیرخانی در گفتوگوی خود با «جیوهگی» گفته بود گاهی بیشترین زمان سفرهای انسان را ورود به هتلهایی که اغلب در همه جای دنیا به یک شکل هستند، تشکیل میدهد و این نوع سفرها چیزی برای نوشتن ندارد. به همین دلیل نویسندههای امروزی، به سراغ نگارش سفرنامه نمیروند و بهاصطلاح سری که درد نمیکند را دستمال نمیبندند، اما رضا امیرخانی این جسارت را به خرج داده است و برای دومین مرتبه به سراغ نگارش یک سفرنامه خارجی رفته است. اگر کتاب «داستان سیستان» او را یک سفرنامه داخلی به حساب بیاوریم، پس از «جانستان کابلستان» که داستان سفرِ خانوادگی وی به افغانستان است، «نیمدانگِ پیونگیانگ» دومین سفرنامه خارجی اوست.«نیمدانگِ پیونگیانگ» نگاه به کُرهشمالی از کُره چشمان رضا امیرخانی است. او پس از 9 سال مجدد به سراغ سفرنامهنویسی رفته و سعی در حیات این ژانر ادبی داشته است. کره شمالی، کشوری است که به جز در اختیارداشتن انرژی هستهای و سلاح اتمی، مذاکره کیم جونگ اون با ترامپ، تحریم و فضای بهشدت بسته آن کشور چیز بیشتری از آن نمیدانیم و شاید سرچ در گوگل هم اطلاعات بیشتری را در اختیار ما نگذارد؛ البته ذهن مخاطبان ایرانی هم درگیر سوالاتی از قبیل سبک زندگی مردم کره شمالی، آزادیهای مدنی، ورود تکنولوژی و... است که پاسخ به آنها میتواند تصویری حقیقی در خصوص آن ارائه کند.در روزگاری که کرونا ویروس بهشدت شیوع پیدا کرده و نوعی خودقرنطینگی را برای مردم ایران و قرنطینهشدن از سوی دیگر کشورها را برایمان به ارمغان آورده است، خواندن حال و روز مردمان قرنطینهترین کشور جهان، کُرهشمالی، خالی از لطف نیست.اشتراکات ایران و کُرهشمالی«نیمدانگِ پیونگیانگ» از هر دری با مخاطب سخن میگوید؛ از تفاوتهای نژادی و مذاکرات سیاسی گرفته تا خروج برخی نهادها از وظایف حاکمیتی و شباهتهای ایران و کُرهشمالی.او یکی از این وجهشبهها را تحریم میداند و معتقد است تحریمها سه سطح دارند: سیاسی، اقتصادی و فرهنگی. عمیقترین تحریم، تحریم فرهنگی است و تحریم فرهنگی را به مثابه تحریم رسانهای قلمداد میکند. امیرخانی بر این باور است که تحریم رسانهای خطرناکتر از انواع دیگر تحریم است. همچنین یکی دیگر از کشفیات او از سفر به کُرهشمالی، یافتن دلیل خروج برخی نهادها از وظایف حاکمیتی خود و ورود به فضاهای غیرتخصصی است و دلیل آن را نیز تحریم میداند.اما در ادامه او پیشنهاداتی برای حذف تحریم، نه دور زدن آن ارائه میدهد که قابل تأمل است. رضا امیرخانی معتقد است باید از هر فرصتی برای ارتباط عمیق بینالمللی استفاده کرد. این ارتباط عمیق الزاماً اقتصادی نیست، بلکه ارتباط فرهنگی و تمدنی مهمتر از آن است. او در تصمیمی جسورانه میگوید: «به من اگر بود فتوا میدادم که هر ایرانی موظف است با سه نفر خارج از قوم و قبیله و زبان و مذهب، با سه نفر غیرایرانی رفاقت کند، ارتباط فرهنگی بگیرد، مراوده داشته باشد، آنها را به خانه خود دعوت کند...» و این نسخه را علاج حذف تحریم میداند.در جای دیگری از کتاب «نیمدانگِ پیونگیانگ» به شباهت دیگری میان ایران و کُرهشمالی اشاره میکند و آن مذاکرات سیاسی است. با این تفاوت که کُره، بدعهدیهای آمریکا را در زمان بوش تجربه کرده و به این نتیجه رسیده است که باید آزمایشهای هستهای خود را ادامه دهد؛ البته آزمایشهای مخرب هستهای! و ایران پس از برجام به این نتیجه رسیده است؛ و باز گریزی میزند به اینکه «موضوع فرهنگ در بحث تمدنی مهمتر است از سیاست» و «در بحث تمدنی، فرهنگ عمیقتر میشود از اقتصاد»؛ آنگونه که گویی شاهراه نجات ایران از مسیر فرهنگ میگذرد.امیرخانی با ذکر وجوه مشترک دیگر ایران و کُرهشمالی، به یکی از بزرگترین سؤالات ذهنی ایرانیان نیز پاسخی مستدل و درخور میدهد. سؤال این است: «اگر موشک نقطهزن داریم و اگر واقعاً نفربر زرهی کارآ میسازیم، چرا نمیتوانیم خودروی پراید را بهسازی کنیم و با همه صنعت بزرگ قطعهسازیمان، اتومبیل جدید و بهروز طراحی کنیم؟!» برای اینکه کتاب اسپویل نشود، اگر به دنبال پاسخ این سؤال هستید باید به «نیمدانگِ پیونگیانگ» مراجعه کنید.آیا ایران تبدیل به کُرهشمالی خواهد شد یا افغانستان؟اما در نهایت رضا امیرخانی میخواهد به این سؤال پاسخ دهد که آیا ایران تبدیل به کرهشمالی خواهد شد؟ برای دریافت بخشی از پاسخ این سؤال باید گریزی بزنیم به سفرنامه افغانستانِ او با نام «جانستان کابلستان». او در اواخر «جانستان کابلستان» میگوید: «حالا هر کس از وضعِ افغانستان میپرسد، یاد گرفتهام که مثلِ کارشناسانِ رسمی جواب دهم، اگر از وضعِ اقتصادی بپرسند میگویم که با همه پسماندگی، اما به دلیلِ فقدانِ زیرساختهای مخلِ پیشرفت و دیوانسالاری مهارنشدنی، این احتمال وجود دارد که افغانها با یک مدیریتِ کارآمد و عزمِ ملی، سیساله از ما پیش بیفتند... بعد هم کمی راجع به مساله ملتسازی حرف میزنم و توضیح میدهم که ما شاید صد سال از آنها جلوتر باشیم...اما این فاصله آنها با ماست... فاصله ما با آنها چهمقدار است؟! شاید بپرسی مگر این دو فاصله با هم توفیر دارند؟ 30 سال فاصله اقتصادی و 100 سال فاصله اجتماع، چه از اینسو، چه از آنسو... چه تفاوتی دارد؟بگذار ساده بگویم -نه مثلِ یک کارشناسِ رسمی- که شاید فاصله آنها با ما اینقدر زیاد باشد، اما فاصله ما با آنها، بسیار کم است... زیرِ پنج سال...»او همانطور که میگوید «اگر ما مردم قدر یکدیگر ندانیم و قدرِ کشور ندانیم و قدر نظام ندانیم و افسار مملکت را بدهیم دستِ جاهطلبی چهار نفر قدرتطلبِ بیفرهنگِ سیاسی، یقین بدانیم که ظرف پنج سال بدل خواهیم شد به نسخه برابر اصل همسایه»، معتقد است که ایران میتواند روزی تبدیل به افغانستان شود ولی آیا ایران مبدل به کُرهشمالی خواهد شد؟ این سوالی است که باید با تورق «نیمدانگِ پیونگیانگ» پاسخ آن را دریافت کرد.مقایسه «جانستان کابلستان» با «نیمدانگِ پیونگیانگ»حال نگاهی متفاوت میکنیم به آخرین اثر رضا امیرخانی. نکته جالب اینجاست که نخستین سفرنامه خارجی او تقریباً تعداد صفحاتش با آخرین سفرنامه او برابر است. دو سفرنامه 340 و اندی صفحهای! شاید واقعاً بیشتر از 340 و اندی صفحه درباره یک کشور و یک سفر چندروزه نمیتوان نوشت. سفری به قاعده 8 تا 10 روز در مهر 88 به افغانستان و دو سفر؛ اولی 9 روزه در خرداد و دومی 6 روزه در بهمن 97، 9 سال پس از افغانستان، به کُرهشمالی!از آنجاکه او با گروهی از اعضای حزب مؤتلفه اسلامی که به قول خودش با حزب حاکم کُرهشمالی خواهرخواندگی دارند، آزادی عمل زیادی در گشتوگذار و روایت مشاهداتش ندارد. همچنین بر خلاف سفر به افغانستان که کاملاً بدون برنامه و خانوادگی انجام شده بود، اینبار او در قالب یک گروه مستندساز در کنار یک حزب سیاسی با برنامههای کاملاً از پیش هماهنگشده به بستهترین کشور جهان سفر کرده است.به همین علت امیرخانی تلاش کرده است تا در «نیمدانگِ پیونگیانگ» خاطرات و مشاهداتش را بهصورت روزانه و نعل به نعل روایت کند. برخلاف «جانستان کابلستان» که روایت در یک بازه زمانی چندروزه صورت میگرفت، ظاهراً در افغانستان آنقدر جاذبه، تنوع اتفاقات و گستره سخن وجود داشت که نویسنده در خیلی از مواقع از جزئیگویی پرهیز و فقط آن قسمتی از ماجرا را که جذاب است برای مخاطب بازگو میکرد. از آنجاییکه رنگ و لعاب کشوری مانند کُرهشمالی آنقدر کم است که روایت یک نویسنده بعد از گذشت چند روز به تکرار میافتد، امیرخانی سعی کرده است شوخیهای بینفردی را نیز در سفرنامهاش بیاورد تا از کسالت و تکرار داستانِ سفرش بکاهد. همچنین بخشی از جذابیتهای آن به کنجکاویها و ماجراجوییهای نویسنده بر میگردد.در سفر افغانستان اتفاقات غیرمترقبه زیادی که از دست نویسنده خارج بود، برای او رخ میداد که بازگوکردن آنها بهتنهایی هیجان را به مخاطب القا میکرد. مانند تنهاگذاشتن خانواده در شهر هرات و سفرِ تنهایی به کابل و مزارشریف و مصیبتهای بازگشت به کنار خانواده که هر کدام نفس مخاطب را در سینه حبس میکرد؛ اما در سفرنامه کُرهشمالی گاهی برای جذابشدن داستانِ سفر، نویسنده دست به کنجکاویهایی میزند که انتهای آن قابل پیشبینی است، البته این موضوع هم به دلیل برنامهریزیهای قبلی، گریزناپذیر است!اما بهعنوان آخرین تفاوت «نیمدانگِ پیونگیانگ» با «جانستان کابلستان» میتوان به نوع نگاه و نوع نگارش نویسنده پرداخت. در «نیمدانگِ پیونگیانگ»، امیرخانی سعی کرده است صرفاً مشاهداتش را روایت کند و تحلیلهای کمی را از او شاهد هستیم. بیشتر او را در قامت یک خبرنگار میبینیم که با صداقت تمام، روایتگر یکسری اتفاقات و رویدادهاست؛ موضوعی که در «جانستان کابلستان» برعکس است. او در افغانستان نگاه نقادانه دارد و در کنار توصیف پرشور هر پدیده به تحلیل آن و ارائه پیشینه نیز میپردازد. از این منظر شاید امیرخانی نتوانسته است رضایت کامل مخاطبانش را به دست بیاورد.در پایان میتوان کتاب «نیمدانگِ پیونگیانگ» که مملو از تصاویر جالب از کشور کُرهشمالی است را پیشنهاد دندانگیری برای مطالعه در روزهای قرنطینه دانست.
سفر به قرنطینهترین کشور جهان
برچسب ها رضا امیرخانی سفرنامه کره شمالی